بین مطالب وب سایت جستجو کنید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
hellboy
18:39
چهار شنبه 16 اسفند 1391


 


در 29 اردیبهشت ماه سال 1354 در شهر تهران و محله مهرآباد در خانواده ای هنرمند و اصیل دختری به دنیا آمد که نام او را بهنوش نهادند.

 در این خانواده غیر از بهنوش و پدر و مادرش سه فرزند دیگر نیز وجود داشت که هر سه از بهنوش بزرگ تر بودند و از بین این سه فرزند

 دو تا پسر به نام های بهزاد و بهروز و یک دختر به نام بهناز بود.

 بهنوش هم مثل سایر بچه های هم سن و سال خودش به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا دانشگاه و تا درجه لیسانس آن هم لیسانس مترجمی

 زبان فرانسوی ادامه داد و لیسانس خود را در سال 1377 از دانشگاه آزاد اسلامی دریافت کرد.

 آموزش بازیگری او در مدرسه رسام هنر زیر نظر خانم مهتاب نصیر پور انجام گرفت و پس از آن بهنوش اولین کار بازیگری خود را در

 سریال هوای تازه شروع کرد و به صورت رسمی وارد این حرفه شد. او در ضمن بازیگری فعالیت پشت صحنه نیز انجام می داد و کم کم

 تبدیل به یکی از بهترین منشی های صحنه شد و با بزرگانی همچون کیانوش عیاری و داریوش مهرجویی در عرصه سینما حاضر شد.

 او در آن زمان فعالیت های زیادی را در زمینه بازیگری انجام داد از قبیل برگبار، روزگار جوانی ، همسفر ، فرمان و ... ولی به دلیل

 ارضاء نشدن از کاری قوی و فیلمنامه خوب برای اینکه از خود کانامه موفقی به جای گذاشته باشد بازیگری را کنار گذاشت.

 این روال ادامه داشت تا اینکه پس از 2 سال از طرف رضا عطاران بهنوش دوباره دعوت به همکاری شد و او با خواندن فیلمنامه به انجام

 این کار تمایل نشان داد و ما دوباره بهنوش را در عرصه بازیگری مشاهده کردیم.

 پس از کار نسبتآ موفق خانه بدوش بهنوش از طرف پوپک مظفری برای کار مهران مدیری ( جایزه بزرگ ) دعوت به همکاری شد.

 او این بار با چهره ای کاملآ متفاوت نسبت به کار قبلی ظاهر شد و اولین تجربه خود را با مهران مدیری کسب نمود.

 تا اینکه طولی نکشید که پس از چند ماه بهنوش برای سریالی جدید مورد توجه قرار گرفت که ساخته داریوش کاردان بود بهنوش در این

 سریال نقش دختری لوس و نازک نارنجی را ایفا می کرد که او این نقش نیز توانست مهارت های خود را به نمایش بگذارد.

 هنگامی که این سریال داشت رفته رقته در خاطر مخاطبین جا می افتاد به دلیل تندروی داریوش کاردان و نداشتن آزادی کلام این سریال

 با مخالفت های دولت مواجه شد که البته افکار و نظرات داریوش کاردان مورد ستایش بود ولی آزادی کلامی در کار نبود.

 در حین فعالیت بهنوش در شبکه 5/3 کاری از سوی مهران مدیری در حال ضبط بود که با تعطیل شدن شبکه 5/3 بهنوش نیز وارد کادر

 بازیگری سریال مهران مدیری با نام شب های برره شد.

 بهنوش به دلیل درگیری با فعالیت قبلی از قسمت بیستم وارد این سریال شد و دوباره باید نقشی متفاوت نسبت به کار قبلی را بازی می کرد.

 که انصافآ هم از عهده این کار به بهترین صورت برآمد.

 حالا دیگر بهنوش مورد توجه همگان واقع شده بود که با توقیف شب های برره بلافاصله وارد کار در حال پخشی به نام زندگی به شرط خنده

 ساخته مهدی مظلومی شد.

 با اینکه دوباره این نقش با نقش قبلی متفاوت بود ولی با تجربه ای که بهنوش از سریال های قبلی نسیت به این نقش کسب کرده بود به راحتی

 از عهده آن برآمد.

 حالا دیگر بهنوش در زمینه طنز صاحب درجه و سبک و مقامی بالا شده است ولی دوست دارد که کار در عرصه سینما را نیز تجربه کند

 وکار سینمایی را هم به کارنامه موفق خود اضافه کند.

 با معروف شدن بهنوش روزنامه ها و مجلات سعی کردند که با ساختن شایعه و اخبار بی اساس مانند سایر هنرمندان معروف مجلات خود را

 به فروش برسانند و شایعه ساختگی در مورد بهنوش قضییه ازدواج وی با یک خواننده بود که این یک دروغ بی اساس است و بهنوش بختیاری

 هنوز مجرد می باشد.

 امیدواریم که کارنامه بازیگری بهنوش روز به روز پر بار تر و درخشان تر باشد.



عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 606
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 606
hellboy
18:34
چهار شنبه 16 اسفند 1391

http://img.2dayax.com/angelina_jolie_s2/2dayax.com-4.jpg

نام : آنجلینا جولی ویت . لقب: آنجی ، زن گربه ای . قد: 173 سانتیمتر. او در تاریخ 4 ژانویه 1975 و در ساعت 9:09 در لس آنجلس متولد و در همانجا بزرگ شد. نام پدرش "جان ویت" ( برنده جایزه آکادمی ) و نام مادرش "مارچلین برتلند" است.
همچنین او خواهرزاده "چیپ تایلور " می باشد. در ضمن "جولی" در زبان فرانسه به معنای "زیبا" است. او در سن 14 سالگی به کار مدلینگ روی آورد و در 16 سالگی از دبیرستان "بورلی هیل" فارغ التحصیل شد.
"آنجلینا" بعدها در انستیتو تئاتر "لی استرابرگ" آموزش دید. آنجا جایی بود که او در تولیدات کارآموزی متعددی ایفای نقش کرد. او بعدها به عنوان مدل حرفه ای در لندن ، نیویورک و لس آنجلس کار کرد و در ویدئوکلیپهای هنرمندانی همچون : "میت لف" ، "لنی کراویتز" ، آنتنلو وندیتی" و گروه "لمون هدتز" ایفای نقش نمود. در ضمن او در دانشگاه نیویورک در رشته سینما تحصیل کرده است. وی در پنج فیلم دانشجویی برای مدرسه سینمایی USC که تمام آنها را برادرش نوشته بود کارکرد.
"آنجلینا" در تاریخ سوم فوریه 1995 با "جانی لی میلر" ازدواج کرد و در سال 1999 از او جدا شد. او در مراسم ازدواجش با "جانی لی میر" به جای لباس عروس (!) یک شلوار چرم سیاه رنگ و تی شرت سفید رنگ به تن داشت که بر روی آن نام همسرش را با خون خودش نوشته بود!
"آنجلینا" یک کلکسیونر چاقو نیز هست و می گوید که به علم غسال خانه بسیار علاقمند است! از آرزوهای دوران کودکی او نویسندگی مراسم آئین کفن و دفن می باشد! او یک اصطلاح لاتین دارد که آن را نیز بر روی بدنش خلکوبی کرده . معنی آن جمله این است : "آنکه مرا می پروراند و به اوج می رساند ، همان مرا تخریب می کند!"
رابطه او و برادرش بسیار صمیمی و نزدیک است و به طور جدی تحت حمایت برادرش "جیمزهاون" می باشد. برادرش اغلب او را در نمایشهایش همراهی می کند و "آنجلینا" نیز از نام او در نمایشهایش استفاده می کند. مانند : "جیمی کجاست؟ " در پرده "دختر گسیخته" ( 1999 ).
او خالکوبی حرف H را بر روی مچ دست چپش دارد که آن مربوط می شود به نام دو شخصی که بسیار با او صمیمی و نزدیک هستند. او این خالکوبی را زمانی بر روی دست خود کشید که به "تیموتی هاتون" علاقه داشت ، اما پس از جدائیشان از یکدیگر ، او می گوید که آنرا فقط به خاطر علاقه به برادرش "جیمز هاون" کشیده است!
بر روی بازوی چپ او نیز خالکوبی دیگری وجود دارد که نقل قولی است از "تنسی ویلیامز" : دعا برای قلب سرکش که در قفس زندانی است!
شخصیت مورد علاقه او در فیلمهای دیسنی "دومبو" فیل پرنده می باشد. وی عنوان کرده : "زمانیکه دمبو قادر به پرواز شد ، او گریه کرده است!"
شهرت وی از فیلم "عشق همان است که هست" ( 1996) آغاز شد. دومین ازدواج "آنجلینا" در تاریخ پنجم می 2000 با "بیلی باب تورنتون" بود که حاصل آن فرزند پسری به نام "مادوگس" است. "جولی" نگهداری از کودکش را زمانیکه برای بازی در فیلم "خارج از مرزها" ( 2003) در افریقا به سر می برد آغاز کرد.
او در ماه می 2002 به عنوان سفیر خوشبختی ، از کمپ پناهندگان تام هین در تایلند بازدید کرد. او در تاریخ 27 می 2003 از همسر دومش "بیلی باب تورنتون" جدا شد.
بر اساس تحقیقات یک مرکز سینمایی مشخص شد که 35 درصد پاسخ دهندگان می گویند که "آنجلینا" اولین انتخاب آنها برای مراسم شام سال نو می باشد. در این تحقیق "کاترین زتا جونز" رتبه دوم را دارد.
"جولی" تصمیم گرفته که از حرفه بازیگری کناره گیری کند و همراه پسرش "مادوگس" در انگلیس اقامت داشته باشد. او می گوید : "می خواهم با دنیای فیلم وداع کنم و یک مادر تمام عیار برای مادوگس باشم و بیشتر در برنامه ها و جلسات مربوط به والدین و مربیان شرکت کنم!"
آهنگها و خوانندگان مورد علاقه او : "مدونا" ، "الویس پریسلی" ، "فرانک سیناترا" و گروه "کلش" می باشد. او بیشتر برنامه های مربوط به گیاهان و حیات وحش را از تلویزیون تماشا می کند.
قبل از جدایی او و همسر دومش ( بیلی باب تورنتون ) ، از "آنجلینا" پرسیده شده بود که اگر "بیلی" به تو خیانت کند ، با او چه می کنی ؟ پاسخ داده بود که : "او را نمی کشم! چون عاشق فرزندمان هستم و پسرم به پدر احتیاج دارد. ولی او را کتک میزنم! من تمام مصدومیتهای ورزشی او را می شناسم و به آنها ضربه می زنم!"
"آنجلینا" در جایی دیگر در مورد جدایی از همسر دومش گفته بود :"رابطه ما یک رابطه واقعی و عمیق بود. برایم آسان نیست که بخواهم بگویم چه چیز باعث ایجاد مشکلات و جدایی ما شد. بیلی شبها با موزیک و شغلش سرگرم می شد و من هم با فرزندم بودم. به هر حال از این مسئله هم عصبی هستم و هم غمگین. این دوران برای من ، سخت ناراحت کننده است.
بد نیست بدانید دستمزد "آنجلینا" در فیلم "The Cradle of Life" ( 2003 ) دوازده میلیون دلار بوده است!

عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 613
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 613
hellboy
18:31
چهار شنبه 16 اسفند 1391

Jim Carrey horton hears a who 2008-crop.jpg

نام : جیم
نام خانوادگی : کری
تاریخ تولد : 17 ژوئن 1962
محل تولد : نبومارکت واقع در اونتاریو کانادا
جیم کری در خانواده ای در سطح پایین متولد شد ولی این امر باعث نشد که او نتواند به عنوان یک کمدین وارد عرصه شود. اولین کار کمدی خود را در کلوپ شبانه در حالی انجام داد که تنها 16 سال داشت و جالب آنکه به شدت مورد انتقاد واقع شد تاجایی که حتی حضارین سالن با داد و فریاد و پرتاب اشیا به سویش حمله کردند و او را از سالن بیرون انداختند. اما کری همچنان کار خود را ادامه داد اگر چه هر بار در پی حادثه ای مشابه کلوپ خود را عوض می کرد . این ماجرا ادامه داشت تا اینکه به سن 22 سالگی رسید و توانست پس از مدت ها ناکامی خود را باعنوان کمدین برنامه های زنده تثبیت کند . اینجا بود که به تلویزیون راه پیدا کرد و برای نخستین بار در یک برنامه محصول شبکه « سیت کام» با نام « کارخانه اردک» بازی کند. اگر چه نقش کوتاهش جای کار چندانی نداشت ، اما این امتیاز را فراهم آورد تا با فضای جلوی دوربین آشنا شود.
در دهه 80 در چندین نقش مکمل در« آپاری چون پگی سو ازدواج کرده (1986)» و« دختران زمینی سهل الوصل هستند)(1990) » ظاهر شود . نقشی که در تلویزیون او را به یک چهره تبدیل کرد ، حضور در کمدی محصول شبکه « فاکس »  به نام « رنگ زندگی» بود.
 سال 94 را باید سال جیم کری خواند ، اکران همزمان سه فیلم کمدی که در گیشه به موفقیتهای فراوانی رسیدند نشانه خوبی برای یک ورود ستاره بود . ابتدا بازی در « ایش ونچورا» ، « کاراگاه حیوانات» و سپس « ماسک » و بعد هم « احمق و احمق تر» او را به شهرتی باور نکردنی رساند تا جایی که وقتی برای قراردادهای بعدی اش مبلغ بیست ملیون دلار را درخواست کرد ، « سیلوراستالونه » به کارگزارش تلفن کرد و به او اطلاع داد که رکوردی نجومی در دستمزدها به جای گذاشته و او هم هم چنین مبلغی را می خواهد. در حالی که پیش از این جیم صرفا به خاطر مبالغ نا چبزی به بازی می پراخت.
سال 95 در « بلاک باستر بتمن» نقش منفی کار را بر عهده داشت و در سال 96 شانس خود را درنقش های پر معنا و سیاه تری آزمود، او این بار متخصص نصب کابلهای ماهواره بود که دچار بیماری روانی می شود ، فیلمی که « مرد کابلی » نام داشت و از کری قابلیتهای انکار ناپذیربیرون می کشد و نقدهای فراوانی هم از جانب تماشاگران که همه آنها نیز مثبت بودند دریافت می کند. جیم با بازی در فیلم پروسرصدای « نمایش ترومن» جنبه دیگری از بازیگری را آزمود اگر چه این حضور موفق بود اما کار مشابه که با عنوان « مجستیک » روانه بازار کرد ، یک شکست تمار عیار بود.
سال 2004 با « مریل استریپ و جود لاو » در برگردان سینمایی « سلسله حوادث ناگوار لمونی اسنیکت » که یک کار کودکانه بود بازی می کند که برای حضور در آن زیر گریم سنگینی قرار می گیرد . او مشابه چنین نقشی را با چنین گریم سنگین را در فیلم «چگونه گرینویچ کریسمس را دزدید » نیز ایفا کرده است.
عده ای از منتقدان و علاقمندان به جیم کری معتقدند که صورت او آنقدر کش می آید که گویی استخوانی در آن وجود ندارد

عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 836
برچسب‌ها: بيوگرافي جيم كري ,
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 836
hellboy
18:29
چهار شنبه 16 اسفند 1391

http://upload.iranvij.ir/images_aban/85078872162360056199.jpeg

 

بیوگرافی کامل بازیگر بزرگ و مشهور امریکایی "نیکلاس کیج"

نیکلاس کیج با نام اصلی نیکلاس کیم کاپولا، ۷ ژانویه‌ی سال ۱۹۶۴ در لانگ‌بیچ از توابع ایالت کالیفرنیای آمریکای شمالی متولد شد. پدر او آگوست کوپولا استاد ادبیات و برادر فرانسیس فورد کاپولا کارگردان مشهور «پدرخوانده»ها بود. مادرش هم طراح رقص بود. در نتیجه کیج خانواده‌ای فرهنگی و هنری داشت. (هر چند پدر و مادرش در سال ۱۹۷۶ از هم جدا شدند. به این دلیل که مادرش از افسردگی مزمن رنج می‌برد). کیج دو برادر دارد که هر دوی آن‌ها در زمینه‌های هنری فعالیت می‌کنند: کریستوفر کاپولا کارگردان است و مارک کاپولا از شخصیت‌های رادیویی در نیویورک است.
کیج در دبیرستان بورلی هیلز درس خواند و البته بعد از مدتی از آن جا بیرونش کردند. (این همان دبیرستانی است که لنی کراویتز و راب راینر و آنجلینا جولی هم در آن درس خوانده‌اند.) و اولین فعالیت‌های نمایشی غیر حرفه‌ای‌اش را هم در همین دبیرستان انجام داد. کیج بعدها تحصیلاتش را در زمینه سینما ادامه داد. او فارغ‌التحصیل مدرسه‌ی سینما و تلویزیون و تئاتر مشهور و معتبر UCLA است.
کیج همان اوایل فعالیتش نامش را تغییر داد تا زیر سایه‌ی نام کسی قرار نگیرد و به اعتبار نام خودش شهرت کسب کند. او با بازی در نقش‌های کلاسیک و جذاب در اواخر دهه‌ی ۸۰ میلادی توانست نامش را همان‌گونه که می‌خواست در دنیا مطرح کند. او نام کیج را از کاراکتر لوک کیج، یکی از شخصیت‌های کتاب‌های مارول کمیک، الهام گرفته است. (کلا کیج علاقه‌ی ویژه‌ای به کتاب‌های کمیک دارد و کلکسیونی از آن‌ها جمع‌آوری کرده است. به عقیده‌ی او اسطوره‌شناسی شخصیت‌های کتاب‌های کمیک می‌تواند بر روی آن چه که امروز در اطراف ما می‌گذرد تاثیر بگذارد. کیج حتی اسم پسرش را هم از روی یکی از شخصیت‌های کتاب‌های کمیک انتخاب کرده است.) بعد از اولین فیلمش به نام Fast Time in Ridgemont High که در آن چند دقیقه در مقابل شان پن ظاهر شد، در فیلم‌های متعددی بازی کرد که بعضی از آن‌ها متعلق به سینمای تجاری و پرفروش و بعضی هم فیلم‌های قابل توجه و غیرمعمولی بودند. او آرزو داشت که در فیلم outsider که عمویش کارگردانی می‌کرد نقش دالاس وینستون را بازی کند اما آن نقش را به مت دیلون دادند.
کیج دوبار کاندیدای جایزه‌ی اسکار شد و سرانجام هم برای بازیدر نقش یک الکلی ناامید که می‌خواهد دست به خودکشی بزند، برای فیلم «ترک لاس وگاس» توانست اسکار را از آن خود کند. نقش دیگری که برای آن نامزد جایزه‌ی اسکار شد، نقش چارلی کافمن و دوقلوی خیالی او در فیلم «اقتباس» بود. علیرغم این موفقیت‌ها، خیلی از بازی‌های او در فیلم‌های کم خرج در مقایسه با فیلم‌های تجاریش در اکران نادیده گرفته شد. برای مثال در سال ۲۰۰۵، کیج در دو فیلم شگفت‌انگیز «ارباب جنگ» و « هواشناس» بازی خارق العاده‌ای داشت که هر دوی این فیلم‌ها در گیشه شکست خوردند و فروش خوبی نداشتند و با وجود این که نقدهای خوبی هم بر آن‌ها نوشته شده بود و اکران جهانی هم داشتند ولی در عمل در برابر مخاطبان شکست خوردند. یا تریلر تعلیقی «8mm» محصول سال ۱۹۹۹ گیشه و اکران موفقی نداشت ولی امروز یک فیلم کالت به حساب می‌آید و طرفداران خاص خودش را دارد. این هم یکی از آن نقش‌آفرینی‌های کیج است که آن طور که باید دیده نشد.
بیشتر موفقیت مالی این بازیگر از تلاشش برای نقش‌آفرینی در فیلم‌های ژانر حادثه‌ای-اکشن ناشی می‌شود. در دومین فیلم پرفروش موفقش تا امروز یعنی فیلم «گنجینه‌ی ملی»، نقش یک تاریخدان عجیب و غریب را بازی می‌کند که برای پیدا کردن گنجینه‌ای که توسط یک سازمان آمریکایی پنهان شده، وارد ماجراهای خطرناکی می‌شود. یا در فیلم دیگرش «تغییر چهره» به کاگردانی جان وو که هم نقش قهرمان و هم بدمن داستان را دارد.
نیکلاس کیج سه بار ازدواج کرده است و همسر دوم او که مشهورترین آن‌ها هم هست، لیزا مری پریسلی دختر الویس پریسلی افسانه‌ای بود. و جالب است بدانید که او دوست صمیمی جانی دپ هم هست. در حقیقت کیج، جانی دپ را وقتی در فلوریدا گروه موسیقی داشته دیده و به گفته‌ی خودش: “وقتی داشتیم با هم مونوپلی بازی می‌کردیم فورا فهمیدم که او می‌تواند هنرپیشه‌ی فوق العاده‌ای شود. پس او را پیش مدیر برنامه‌هایم فرستادم.” از این بابت هم باید از کیج ممنون بود!
در سال‌های اخیر کیج به جز بازیگری حیطه‌های دیگری را هم تجربه کرده است. او برای اولین بار تجربه کارگردانی را با یک درام کم هزینه با بازی جیمز فرانکو تجربه کرده است. او همچنین تهیه‌کنندگی چند فیلم را نیز برعهده داشته است از جمله فیلم «سایه‌ی یک خون آشام» که اولین فیلمی است که توسط کمپانی Saturn تولید شده است. این کمپانی را کیج به همراه شریکش جف لواین تاسیس کرده است. «سایه‌ی یک خون آشام» نامزد جایزه‌ی اسکار هم شد. کیج همچنین تولید فیلم « زندگی دیوید گیل» با بازی کیت وینسلت و کوین اسپیسی را هم در کارنامه‌اش دارد که یک تریلر مرگبار است. خودش درباره‌ی تجربه‌های دیگری که می‌کند می‌گوید: “احساس می‌کنم که تا همین‌جا هم در فیلم‌های متعددی بازی کرده‌ام و می‌خواهم کارهای جدیدی را شروع کنم و دنیاهای دیگری را تجربه کنم تا از قابلیت‌های دیگری هم که دارم در راه رسیدن به موفقیت استفاده کنم. حالا این قابلیت‌ها می‌تواند نوشتن باشد یا هر چیز دیگری که باعث پیشرفتم می‌شود.”
کیج در تلاش برای پیشرفت در بازیگری مدتی هم روی صدایش کار کرد. به عقیده‌ی او: “بازیگران بزرگی مانند اسپنسر تریسی دارای صداهای خاص به یادماندنی بودند.” در نتیجه او هم مدتی روی صدایش کار کرد تا لحن و صدایش ویژگی‌های منحصر به فردیپیدا کند.
نقش آفرینی آینده‌ی کیج در فیلم «آگاهانه» به کارگردانی آلکس پرویا خواهد بود که قرار است ۲۰ مارچ ۲۰۰۹ به نمایش در آید. او در این فیلم نقش یک معلم را بازی می‌کند که می‌خواهد محتویات کپسول زمانی که در مدرسه پسرش کشف شده را آزمایش کند.
چند وقتی هست که فیلم‌های نیکلاس کیج دارند به شدت در هر دو جبهه تماشاگران و منتقدان شکست می‌خورند. با نگاهی به فیلم‌های آینده او و چند پروژه‌ای که با کارگردانان بزرگی همچون جان کارپنتر، ورنر هرتزوگ و رومن پولانسکی دارد می‌توان امیدوار بود که دوباره به دوران اوجش بازگردد. البته اگر اتفاقی مثل فیلم بسیار موفق «کشتی‌گیر» (دارن آرونوفسکی) که اخیرا جایزه اصلی جشنواره ونیز را برد و قرار بود در آن نقش اصلی را بازی کند (که نکرد و میکی رورک در آن درخشید) نیافتد.
کیج درباره‌ی بازیگری می‌گوید: “برای بازیگر خوب بودن باید شبیه یک مجرم عمل کنی یعنی مشتاق شکستن قوانین باشی تا چیز جدیدی را به دست آوری.”

نیکلاس کیج

نکات جذاب:
- نیکلاس نوجوان عاشق بازیگری بود . تا این حد که تحصیل در دوران دبیرستان را در سن ۱۵ سالگی رها کرد و وارد کنسرواتوار جوانان سان فرانسیسکو شد . در آنجا در نقش یک قهرمان بوکس در اجرایی از نمایشنامه پسر طلایی ظاهر شد.
- پس از سان‌فرانسیسکو به بورلی هیلز رفت و در کلاس‌های آمورش بازیگری شرکت کرد. از شاگردان استادان مشهور هنرهای نمایشی (پگی فوری) بود که در سال ۱۹۸۵ در یک سانحه تصادف اتومبیل در گذشت.
- پدر کیج (آگوست کوپولا) رییس واحد هنرهای خلاق دانشگاه سن فراسیسکو تاثیر زیادی روی او داشت. از جمله دیگر شخصیت‌هایی که در این دوره از آنان تاثیر پذیرفت می‌توان به مارلون براندو، جمیز دین و جری لوییس (به تعبیر خود کیج به خاطر آزادی و دیوانگی‌هایش) اشاره کرد.
- در سال ۱۹۸۹ برای فیلم «بوسه خون آشام» یک سوسک زنده را بلعید.
- از سوی منتقدان نیویورک برنده جایزه بهترین بازیگر مرد شده است،
- در سال ۱۹۹۵ به خاطر بازی در «ترک لاس وگاس» برنده جایزه بهترین بازیگر درام مرد از سوی گلدن کلوب و برنده جایزه اسکار شد.
- او در دهه نود در چند کمدی‌ سبک، نقش‌های تحسین برانگیزی ایفا کرد به ویژه با اندرو برگمان کارهای خوبی انجام داد. او در «ماه عسل در لاس وگاس» نقش مردی را که نامزدش را در بازی پوکر از دست می‌دهد و بر وحشتش از ازدواج چیره می‌شود بازی کرد.
- کیج در فیلم «می‌توانست برای شما اتفاق افتاده باشد» نقش یک پلیس متاهل را بازی می‌کند که بلیت بخت آزمایی‌اش را که برنده شده به انعام به یک پیش خدمت می‌دهد. داستان فیلم از این قرار است که این پلیس آرام وارد رستورانی می‌شود و هنگام پرداخت صورت حساب متوجه می‌شود که همسرش تمام پول‌هایش را برداشته و به پیش خدمت قول می‌دهد که هر مقدار پولی که فردا دستش برسد مقداری از آن را به او خواهد داد و از قضا همان شب در قرعه کشی ده میلیون دلار برنده می‌شود. او مجبور می‌شود مقداری از این پول را به پیش خدمت بدهد.
- در سال ۱۹۸۱ با تلاش فراوان و با نام نیکلاس کوپولا در نخستین فیلمش که کاری تلویزیونی بود و «اوقات خوش در رمانت های» نام داشت بازی کرد و پس از آن بود که این شانس را پیدا کرد که در ساخته عموی نامدارش «ماهی مهاجم» در نقش یکی از اعضای گروه جوانان یاغی (کنار بازیگرانی مثل میکی رورک و مت دیلن ) نقشی را به عهده بگیرد.
- او در همان اوایل دهه ۸۰ تصمیم گرفت نام خانوادگی‌اش را تغییر دهد و دلیل اصلی این تصمیم را تاثیرپذیری فراوانش از شخصیت پدرش دانسته که مانع از آن می‌شده تا در مقام بازیگری مستقل به ارائه درک شخصی‌اش از نقش‌ها بپردازد . (به گفته خود او این تاثیرپذیری تا حد زیادی در «ماهی مهاجم» هم مشهود است). با وجود تغییر نام، در دو ساخته دیگر عمویش هم ظاهر شد: در «کاتن کلاب» نقش برادر کوچک‌تر ریچاردگیر را ایفا می‌کرد و در «پگی سو ازدواج کرد» نقش همسر کاتلین ترنر را به عهده داشت.
- در فیلمی با نام «بردی» در کنار ماتیو موداین (که در این فیلم حسابی درخشید) در قالب دو دوست زخم خورده روانی بازگشته از جنگ ویتنام حضوری موثر داشت.
- حضور او در «پرندگان آتشین» که تقلیدی سطحی از «تاپ گان» (تونی اسکات ۱۹۸۶) در نقش یک خلبان بی‌باک هلی‌کوپتر تا حد زیادی به موقعیت هنری او لطمه زد.
- در «ترک کردن لاس و گاس» در نقش مردی الکلی اجرایی متفاوت ازاین نقش تیپیک ارائه داد، اجرایی که با تصویر ثابت و کلیشه‌ای چنین نقشی در فیلم‌های آمریکایی، به عنوان قربانی الکلیسم که با تکیه بر نیروی عشق و وفاداری محبوبه‌اش سعی در اصلاح خویش می‌کند، تفاوت بسیار داشت. او در این فیلم شخصیتی یک مرد الکلی را در واپسین روزهای زندگی‌اش تصویر کرد که این شیوه زندگی را به میل خود انتخاب کرده است. او حتی به این شخصیت (که سرنوشت محتومش را پذیرفته) ابعادی حماسی بخشید. بازی در این فیلم جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول را نصیب کیج ساخت.
- در «صخره» کیج در کنار شان کانری در نقشی مرید گونه (در این جا یک مامور امنیتی) ظاهر شد که که با کمک گرفتن از پیری مجرب و دنیا دیده سعی در به انجام رساندن ماموریتش دارد. کیج این جا در نقشی بازی کرده طیف متنوعی از هم بازی‌های کانری در سال‌های اخیر از هریسون فورد، الک بالدوین و کوین کلاستنر گرفته تا کریستیان اسلیتر، کریستوفر لامبرت و وسلی اسنایپس ایفا کرده‌اند.
- کیج در هالیوود به جدی گرفتن نقش‌ها و زندگی کردن با آن‌ها و هم‌چنین انجام تمرین‌های دشوار شهرت دارد و هر نقشی را که بپذیرد در زندگی واقعی‌اش نیز در قالب آن فرو می‌رود. شواهد این مدعا کم نیستند. گفته می‌شود که به خاطر «مسابقه با ماه» بازویش را شکافت، دو دندانش را به خاطر «بردی» کشید و در «بوسه خون آشام» یک سوسک زنده را بلعید!
- از معدود بازیگران معاصر سینمای امریکاست که از ستاره شدن پرهیز کرده و با تغییر خصایص فیزیکی‌اش (مثل فرم آرایش موها و صدا و لهجه) از فیلمی به فیلم دیگر مانع از شکل‌گیری تصویری ثابت از خود در ذهن علاقه‌مندانش بوده است.
- نیکلاس کیج از سرگیجه مزمن رنج می‌برد.
- وی عاشق بداهه‌گویی می‌باشد.
- درآمد وی از فیلم WIND TALKERS در سال۲۰۰۲ بیست میلیون دلاربوده است .
- نیکلاس کیج و لیزا ماری پریسلی (دختر الویس پریسلی) در جزیره هاوایی با یکدیگر ازدواج کردند (یک هفته قبل از بیست و پنجمین سالگرد درگذشت الویس پریسلی). البته مراسم عروسی بعد از سالگرد درگذشت الویس پریسلی برگزار شد. (الویس پریسلی ۴۲ سال داشت که در اثر حمله قلبی در سال ۱۹۷۷ درگذشت. لیزا ماری در سال ۱۹۹۴ با مایکل جکسون ازدواج و کمتر از یک سال بعد از او جدا شد, آن دو بالاخره در سال ۱۹۹۶ از هم طلاق گرفتند و بعد از آن با Danny keough (موسیقی دان) ازدواج کرد که از این ازدواج دو فرزند دارد.) نیکلاس کیج بعد از ۶ سال, در سال۱۹۹۵ با پاتریشیا آرکت که خود هنرپیشه بود ازدواج کرد. در سال ۲۰۰۱ از پاتریشیا آرکت طلاق گرفت. او همچنین یک فرزند پسر از نامزد سابقش, Kristina Fulton دارد. نیکلاس کیج به طور اتفاقی با یک گارسن که اهل کشور فیلیپین بود آشنا شد و همین آشنای باعث ازدواج آن‌ها در سال ۲۰۰۴ گردید .

نیکلاس کیج

فیلم‌شناسی:
رقص (نیل تالکین، ۲۰۱۰-تازه اعلام شده)
خدای الکتریکی (مارک پلینگتون، ۲۰۰۹-تازه اعلام شده)
Amarillo Slim (کریستوفر ویلکینسون، ۲۰۰۹- در مرحله پیش تولید)
روح (رومن پولانسکی، ۲۰۰۹- در مرحله پیش تولید)
Kick-Ass (متیو وان، ۲۰۰۹- در مرحله پیش تولید)
کاملا وحشت‌زده (جان کارپنتر، ۲۰۰۹- در مرحله پیش تولید)
تربیت بد ۲ (ورنر هرتزوگ، ۲۰۰۹- در مرحله فیلمبرداری)
آگاهانه (الکس پرویاس، ۲۰۰۹)
بانکوک پرمخاطره (برادران پانگ، ۲۰۰۸)
گنجینه ملی: کتاب رازها (جان ترتلتاب، ۲۰۰۷)
بعدی (لی تاماهوری، ۲۰۰۷)
گرایندهاوس (رابرت رودریگوئز، کوئنتین تارانتینو، ۲۰۰۷)
روح سوار (مارک استیون جانسون، ۲۰۰۷)
The Wicker Man (نیل لابوت، ۲۰۰۶)
مرکز تجارت جهانی (الیور استون، ۲۰۰۶)
هواشناس (گور وربینسکی، ۲۰۰۵)
ارباب جنگ (اندرو نیکول، ۲۰۰۵)
گنجینه ملی (جان ترتلتاب، ۲۰۰۴)
مردان مچستیک (رایدلی اسکات، ۲۰۰۳)
اقتباس (اسپایک جونز، ۲۰۰۲)
رمزگویان (جان وو، ۲۰۰۲)
ماندولین کاپیان کورلی (جان مدن، ۲۰۰۱)
مرد خانواده (برت راتنر، ۲۰۰۰)
سرقت در ۶۰ ثانیه (دومنیک سنا، ۲۰۰۰)
بیرون آوردن مردگان (مارتین اسکورسیزی، ۱۹۹۹)
هشت میلیمتری (جوئل شوماخر، ۱۹۹۹)
چشمان مار (برایان دی پالما، ۱۹۹۸)
تغییر چهره (جان وو، ۱۹۹۷)
هواپیمای ویژه محکومین (سایمون وست، ۱۹۹۷)
صخره (مایکل بی، ۱۹۹۶)
ترک لاس وگاس (مایک فیگیس، ۱۹۹۵)
بوسه مرگ (باربه شرودر، ۱۹۹۵)
گرفتار در بهشت (جرج گالو، ۱۹۹۴)
می توانست برای شما اتفاق بیفتد (اندرو برگمن، ۱۹۹۴)
آموس و آندرو (ماکس فرای، ۱۹۹۳)
ماه‌عسل در وگاس (اندرو برگمن، ۱۹۹۲)
غرب ردراک (جان دال، ۱۹۹۲)
زاندالی (سام پیلزبری، ۱۹۹۱)
وحشی در قلب (دیوید لینچ، ۱۹۹۰)
پرندگان آتشین (دیوید گرین، ۱۹۹۰)
بوسه خون‌آشام (رابرت بیرمن،۱۹۸۹)
سه‌شنبه‌ها هرگز (آدام ریفکین، ۱۹۸۸)
ماه زده (نورمن جویسون، ۱۹۸۷)
بزرگ کردن آریزونا (جوئل کوئن، ۱۹۸۷)
پگی سو ازدواج کرد (فرانسیس فورد کاپولا، ۱۹۸۶)
بردی (آلن پارکر، ۱۹۸۴)
کاتنکلاب (فرانسیس فورد کاپولا، ۱۹۸۴)
ماهی مهاجم (فرانسیس فورد کاپولا، ۱۹۸۳)

عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 1147
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 1147
hellboy
18:26
چهار شنبه 16 اسفند 1391

جنیفر لوپز متولد و بزرگ شده محله کَسل هیل در همسایگی برونکس واقع در نیویورک است.

مادر جنیفر لوپز مربی مهدکودک و پدرش متخصص رایانه هر دو پورتوریکویی تبار و کاتولیک مذهب، زاده شهر پونسی در جنوب پورتوریکو می‌باشند.

جنیفر لوپز دو خواهر به نام‌های لیندا و لسلی دارد که از میان آنها لیندا دارای شغل روزنامه نگاری است. جنیفر لوپز تحصیلات مقدماتی خود را در مدارس و دبیرستان کاتولیک در برونکس به پایان رساند.

از ۱۹ سالگی به شکلی خودآموز به رقص و آوازخوانی پرداخت. در هنگام تحصیل در دانشگاه جنیفر در کنار رقص در باشگاه شبانه منهتن به عنوان شغل پاره‌وقت در دفترخانه‌ای مشغول به کار شد.

نخستین فیلمی که جنیفر لوپز به عنوان یک بازیگر کلیدی، ایفای نقش کرد فیلم با ژانر زندگینامه به نام سلنا بود که به سال ۱۹۹۷ ساخته شد، در این فیلم جنیفر لوپز به عنوان یک بازیگر برجسته و متمایز موفق شد جایزه آلما[۲] را دریافت کند.

جنیفر لوپز توسط مجله اقتصادی آمریکایی فوربز عنوان ثروتمندترین بازیگر لاتین تبار اهل هالیوود را به خود اختصاص داد.

در مورد روابط خصوصی جنیفر لوپز با مردان، رسانه‌ها تمرکز خاصی دارند. او تاکنون روابط نسبتا گرمی با شان کامز، کریس جود، بن افلک و مارک آنتونی داشته است.

کمتر از دو ماه بعد از جدایی جنیفر و بن افلک، جنیفر با مارک آنتونی آشنا شد.

زندگی  مشترک جنیفر لوپز با مارک آنتونی ۷ سال طول کشیدو  آنها ۲۲ فوریه ۲۰۰۸ صاحب یک دختر و یک پسر شدند.

جنیفر لوپز با دریافت مبلغ ۶ میلیون دلار اجازه داد تا عکس او و دوقلوهایش در مجله پیپل چاپ شود. سرانجام در ۱۵ جولای ۲۰۱۱ بعد از ۷سال زندگی مشترک، جنیفر و مارک آنتونی از هم جدا شدند.

 

عكس جنيفرلوپز

 

بیوگرافی جنیفر لوپز +عکس

 

 

عكس جنيفرلوپز

بیوگرافی جنیفر لوپز +عکس

 

 

 

 

عكس جنيفرلوپز

 

بیوگرافی جنیفر لوپز +عکس

 

عكس جنيفرلوپز


بیوگرافی جنیفر لوپز +عکس

عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 919
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 919
hellboy
18:17
چهار شنبه 16 اسفند 1391


رضا عطاران در سال 1347 از مادر و پدری اهل گناباد (بخش کاخک)، در محله فلکه ضد مشهد به دنیا آمد.

وی دیپلم خود را در رشته اقتصاد در مشهد گرفت و برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تهران آمد.

عطاران چندی بعد تحصیل را رها کرد و به سینما، بازیگری، فیلم‌نامه‌نویسی و کارگردانی روی آورد. وی کار اصلی خود را در دهه ۱۳۶۰ در تئاتر مشهد با مرحوم حسن حامد شروع کرد، در این دوران او تماما نقش‌های غیرکمیک بازی کرد و تا سال ۱۳۷۱ ادامه داشت.

  مردم مرا شوکه کردند

عطاران در سال ۱۳۷۳ با مجموعه ساعت خوش به کارگردانی مهران مدیری در کنار بازیگرانی چون رضا شفیعی جم، نصرالله رادش، ارژنگ امیرفضلی، نادر سلیمانی کارهای کمدی بازی کرد.

وی در میانه سال ۱۳۷۷ به همراه مجید صالحی و یوسف تیموری در گروه کودک و نوجوان شبکه یک تلویزیون، مجموعه "مجید دلبندم" و در سال ۱۳۷۹ مجموعه "قطار ابدی" را عرضه کرد و از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ مجموعه‌های سیب خنده، ستاره‌ها، کوچه اقاقیا را ارائه کرد.

همچنین عطاران گروه موسیقی دمپایی را به همراه یوسف تیموری و چند تن دیگر تشکیل داد.

وی در سال ۱۳۸۳ وارد عرصه تولید سریال‌های مناسبتی ماه رمضان شد و سریال خانه به دوش را ساخت. پس از آن در سال ۱۳۸۴ مجموعه متهم گریخت را به نویسندگی سعید آقاخانی، کارگردانی کرد.

رضا عطاران همچنین در چند فیلم‌ سینمایی ازجمله هوو و تیغ زن، کلاهی برای باران و اسب حیوان نجیبی است بازی کرده است.

دیگر ساخته وی سریالی به نام ترش و شیرین بود که در نوروز ۱۳۸۶ از شبکه سوم تلویزیون ایران پخش شد. او همچنین در ماه رمضان سال ۸۷ مجموعه تلویزیونی بزنگاه را کارگردانی کرده است.

در کارنامه رضا عطاران کارگردانی فیلم نیز به چشم می‌خورد. وی در سال ۱۳۹۰ اولین فیلم سینمایی خود را با نام خوابم می‌آد کارگردانی کرد.زندگینامه: رضا عطاران

برخی از افتخارات رضا عطاران:

  • سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بخش نگاه نو در سی‌امین جشنواره فیلم فجر - خوابم می‌آد
  • تندیس نقش اول مرد در پانزدهمین دوره جشن خانه سینما ـ اسب حیوان نجیبی است
  • تندیس لبخند زرین بهترین بازیگر مرد کمدی در دومین دوره جشن لبخند آفتاب - اسب حیوان نجیبی است و ورودآقایان ممنوع

برخی از آثار سینمایی رضا عطاران:

  • ۱۳۹۰ بی‌خود و بی‌جهت
  • ۱۳۹۰ خوابم می‌آد
  • ۱۳۸۹ اسب حیوان نجیبی است
  • ۱۳۸۹ اخلاقتو خوب کن
  • ۱۳۸۹ هرچی خدا بخواد
  • ۱۳۸۹ ورود آقایان ممنوع
  • ۱۳۸۸ بعد از ظهر سگی
  • ۱۳۸۸ از ما بهترون
  • ۱۳۸۸ سه درجه تب
  • ۱۳۸۷ نیش زنبور
  • ۱۳۸۷ آقای هفت رنگ
  • ۱۳۸۷ صندلی خالی
  • ۱۳۸۷ هفت و پنج دقیقه
  • ۱۳۸۶ تسویه حساب
  • ۱۳۸۶ توفیق اجباری بازیگر
  • ۱۳۸۶ خروس جنگی
  • ۱۳۸۶ قرنطینه
  • ۱۳۸۶ تیغ‌زن
  • ۱۳۸۶ نشانی (فیلم ویدیویی)
  • ۱۳۸۵ کلاهی برای باران
  • ۱۳۸۴ هوو
  • ۱۳۸۱ کلاه قرمزی و سروناز
  • ۱۳۸۰ سیندرلا
  • ۱۳۷۶ کلید ازدواج


عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 633
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 633
hellboy
18:15
چهار شنبه 16 اسفند 1391

http://www.imgbaaran.ir/img/user1/Artist_Pic/merilazaree-rezaattaran-01/merilazaree-rezaattaran-01(2).jpg

بیوگرافی
● نام اصلی: مریلا
● نام خانوادگی اصلی: زارعی برزی
● تاریخ تولد: ۲۵ فروردین ۱۳۵۳
● محل تولد: تهران
● مدرك تحصیلی: فارغ التحصیل صنایع غذایی
●نوع فعالیت: بازیگر سینما و تلویزیون

 
فارغ التحصیل مهندسی صنایع غذایی از دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۵. فعالیت در تلویزیون با بازی در مجموعه تلویزیونی "دبیرستان خضرا" (اکبر خواجویی) در سال ۱۳۷۵. شروع فعالیت سینمایی با بازی در فیلم "سلام سینما" (محسن مخملباف) در سال ۱۳۷۳. با مجموعه تلویزیونی "کاراگاه" (حسن هدایت) به دنیای بازیگری روی آورد. و با مجموعه تلویزیونی "هوای تازه" (محمد رحمانیان) بیشتر شناخته شد. بازی در فیلم "دو زن" (تهمینه میلانی، ۱۳۷۷) یکی از شانسهای بزرگ او بود. پس از آن توانایی‌هایش را در "واکنش پنجم" (تهمینه میلانی، ۱۳۸۱) به رخ همگان کشید و سرانجام با بازی کوتاه اما بسیار تاثیرگذارش در "سربازهای جمعه" (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۲) مزد زحماتش را از بیست و دومین جشنواره فیلم فجر، از هشتمین جشن خانه سینما  و از نویسندگان و منتقدان دریافت کرد.
 
نصف مال من نصف مال تو
نصف مال من، نصف مال تو
 
نصف مال من، نصف مال تو
نصف مال من، نصف مال تو
 
 مجموعه های تلویزیونی:
۱) کاراگاه (مجموعه، حسن هدایت، ۱۳۷۴)
۲) مهر خوبان (مجموعه، ۱۳۷۴)
۳) خلبان (مجموعه، ۱۳۷۴)
۴) جهان وارونه (مجموعه، ۱۳۷۴)
۵) دبیرستان خضراء (مجموعه، اکبر خواجویی، ۷۵-۱۳۷۴)
۶) خانه های اجاره ای (تله تئاتر، ۱۳۷۵)
۷) هوای تازه (مجموعه، محمد رحمانیان، ۱۳۷۵)
۸) کهنه سوار (مجموعه، اکبر خواجویی، ۱۳۷۶)
۹) شن های کف رودخانه (مجموعه تلویزیونی، ۱۳۷۶)
۱۰) فردا دیر است (مجموعه، حسن فتحی، ۱۳۷۶)
۱۱) ولایت عشق (مجموعه، مهدی فخیم زاده، ۱۳۷۷)
۱۲) داستان یک شهر (مجموعه، اصغر فرهادی، ۱۳۷۸)
۱۳) زمان شوریدگی (مجموعه تلویزیونی، ۱۳۷۹)
۱۴) پلیس جوان (مجموعه، سیروس مقدم، ۱۳۸۰)
۱۵) دریایی ها (مجموعه، سیروس مقدم، ۱۳۸۱)
 
دستهای خالی
دستهای خالی
 
فیلم دعوت
دعوت
 
درباره الی
درباره الی
 
 

فيلمهای سينمایی:

1) پاتک (علی اصغر شادروان، ۱۳۷۴)
2)  روی خط مرگ (شفیع آقامحمدیان، ۱۳۷۵)
3) زن شرقی (رامبد لطفی، ۱۳۷۶)
4) دو زن (تهمینه میلانی، ۱۳۷۷)
5)  تکیه بر باد (داریوش فرهنگ، ۱۳۷۸)
6)  عشق فیلم (ابراهیم وحیدزاده، ۱۳۷۹)
7)  واکنش پنجم (تهمینه میلانی، ۱۳۸۱)
8)  سیزده گربه روی شیروانی (علی عبدالعلی زاده، ۱۳۸۱)
9)  هم نفس (مهدی فخیم زاده، ۱۳۸۲)
10)  معادله (ابراهیم وحیدزاده، ۱۳۸۲)
11) سربازهای جمعه (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۲)
12)  زن زیادی (تهمینه میلانی، ۱۳۸۳)
13) مجردها (اصغر هاشمی، ۱۳۸۳)
14) حکم (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۳)
15) نصف مال من، نصف مال تو (۱۳۸۵)
16) دستهای خالی (۱۳۸۵)
17) اخراجی‌ها (۱۳۸۵)
18) آفتاب بر همه یکسان می‌تابد (۱۳۸۵)
19) خروس جنگی (تلخ و شیرین) (۱۳۸۶)
20)  مدیوم (۱۳۸۷)
21) دعوت (۱۳۸۷)
22)  درباره الی (۱۳۸۷)
 
جوایز
الف) کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن (زن زیادی)
[ دوره ۲۳ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۸۳ ]
ب) کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن (زن زیادی)
[ دوره ۹ جشن خانه سینما (مسابقه) - سال ۱۳۸۴ ]
ج) کاندید لوح زرین بهترین بازیگر زن (زن زیادی)
[ دوره ۶ منتخب سایت ایران اکتور (بهترین های سال) - سال ۱۳۸۴ ]
د) برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن (سربازهای جمعه)
[ دوره ۲۲ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۸۲ ]
و) برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن (سربازهای جمعه)
[ دوره ۸ جشن خانه سینما (مسابقه) - سال ۱۳۸۳ ]
هـ) برنده لوح زرین بهترین بازیگر زن (سربازهای جمعه)
[ دوره ۵ منتخب سایت ایران اکتور (بهترین های سال) - سال ۱۳۸۴ ]
ی) سومین بازیگر نقش مکمل زن سال (سربازهای جمعه)
[ دوره ۱۹ منتخب نویسندگان و منتقدان (بهترین های سال) - سال ۱۳۸۳ ]
ر) کاندید لوح زرین بهترین بازیگر زن (واکنش پنجم)
[ دوره ۴ منتخب سایت ایران اکتور (بهترین های سال) - سال ۱۳۸۳ ]
ز) پنجمین بازیگر نقش مکمل زن سال (واکنش پنجم)
[ دوره ۱۸ منتخب نویسندگان و منتقدان (بهترین های سال) - سال ۱۳۸۲ ]
ژ) دومین بازیگر نقش مکمل زن سال (دو زن)
[ دوره ۱۴ منتخب نویسندگان و منتقدان (بهترین های سال) - سال ۱۳۷۸ ]
ن) نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل زن در بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر برای فیم درباره الی (۱۳۸۷)
 


عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 1150
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 1150
hellboy
18:13
چهار شنبه 16 اسفند 1391

http://persianv.com/uc/out.php/i22455_1293936512886141.jpg

پرستار بازیگر

نهم فروردین در تهران متولد شدم، همزمان با تحصیل در دانشگاه ( رشته پرستاری) در کلاس‌های بازیگری کارنامه شرکت کردم و از آن‌جا برای بازی در فیلم «مرگ یک پینوکیو» معرفی شدم که فیلم خوبی هم بود اما به دلایلی هنوز به اکران عمومی در نیامده است. بعد از این فیلم حدود یک سال در تئاتر فعالیت کردم که در همین مدت موفق شدم جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره «ماه» حوزه هنری دریافت کنم. بعد از تجربه‌ای که در تئاتر کسب کردم به سینما بازگشتم و در فیلم‌هایی چون ریسمان؛ باز، آناهیتا، سوپر استار و اخراجی‌ها۲ بازی کردم. البته فیلم‌هایی مثل سوپراستار و اخراجی‌ها ۲ بیشتر برایم جنبه تجربی داشت.

اتفاقی که باعث جدایی از هنر شد…

از ابتدا دوست داشتم در رشته هنر ادامه تحصیل دهم اما روزی که باید در آزمون ورودی هنرستان صدا و سیما شرکت می‌کردم اتفاقی برایم افتاد که امتحان را از دست دادم. به همین دلیل در شاخه تجربی کنکور دادم و در رشته پرستاری پذیرفته شدم، درسم تقریبا در رشته پرستاری به پایان رسیده و فقط برای ارائه طرح، باید مدتی در یک بیمارستان مشغول به کار شوم. که ان‌شاا… به زودی این کار را انجام خواهم داد.

شاگرد پرویز پرستویی و…

ما جزو آخرین هنرجویان موسسه کارنامه بودیم که استاد پرستویی و آقای حبیب رضایی در آن‌جا حضور داشتند. آقای رحمانیان نیز در کنار این دو بزرگوار حضور داشتند، خانم تیموریان و استاد رایگان، پیام دهکردی و رضا بهبودی هم درس‌های زیادی از بازیگری به ما آموختند. در مجموع، کلاس‌ها بسیار پر بار و خوب بود اما بد نیست بدانید همان روز اولی که برای ثبت نام به «کارنامه» مراجعه کردم، آقای پرستویی و رضایی گفتند که ما شرایطی را برای بچه‌ها فراهم می‌کنیم که به شدت سخت است و به همین دلیل ممکن است خیلی از بچه‌ها در میانه کار عطای بازیگری را بر لقایش ببخشند و همین هم شد، ما در ابتدای کلاس‌ها بیست هنرجوی دختر و بیست هنرجوی پسر بودیم، اما اواخر کار، از این جمع چهل نفره فقط پانزده نفر باقی مانده بود. من از ابتدا خودم را برای این سختی‌ها آماده کرده بودم و از آن‌جایی که این حرفه و هنر را دوست داشتم تمام سختی‌ها را تحمل کردم.

حس و تکنیک مکمل یکدیگرند

به نظر من حس و تکنیک مکمل هم هستند.تو به عنوان یک بازیگر اگر می‌خواهی موفق باشی باید از تکنیک این کار سررشته داشته باشی و آن را با حس دربیامیزی تا به نتیجه مطلوبی در کار دست پیدا کنی… اگر بازیگر بخواهد صرفا از تکنیک استفاده کند، شبیه ربات می‌شود و اگر هم قرار باشد، فقط از حس در بازی استفاده کند، باز هم نمی‌تواند به موفقیت کامل دست پیدا کند.

به شهرت و پول فکر نمی‌کردم

آن زمان که می‌خواستم وارد این عرصه شوم اصلا به پول و شهرت فکر نمی‌کردم، نمی‌دانم چه بود، شاید اگر از اکثر بازیگرها این سوال را بپرسید نتوانند به طور دقیق به این سوال جواب دهند. وقتی بچه بودم تنها تفریح و لذت‌بخش‌ترین تفریح برایم فیلم دیدن بود و ساعات زیادی از روز را به این کار اختصاص می‌دادم، اما الان وقتی به دختر دایی‌هایم که سن و سال کمتری هم دارند می‌گویم فیلم ببینید توجهی نمی‌کنند، این علاقه‌ای است که باید در وجود هر کس باشد و نمی‌توان آن را توصیف کرد.

باید برای کبوترها دونه پاشید

تئاتر «باید برای کبوترها دونه پاشید» از فیلتر بازبینی نیز عبور کرده بود و خود را برای اجرای عمومی آماده می‌کرد که متاسفانه مشکلی برای یکی از بازیگران اصلی به وجود آمد و من به فاصله ۱۰ روز مانده به اجرا جایگزین او شدم. در این مدت کم، فقط و فقط به دلیل صمیمیتی که در گروه وجود داشت توانستم با نقش ارتباط خوبی برقرار کنم و خدا را شکر در جشنوار «ماه» هم توانستم جایزه بهترین بازیگر آن دوره را از آن خود کنم.

برای مردم کار کن

ماندگاری یعنی تلاش و با عشق برای مردم کار کردن.این خیلی مهم است که بازیگر برای مردم کار کند.باید مردم تو را بپذیرند و محبوب مردم باشی و بتوانی کارهای خوبی به مخاطب ارائه دهی تا ماندگار شوی. من به شخصه تلاش زیادی می‌کنم تا مردم را از خودم راضی نگه دارم و امیدوارم در این کار موفق باشم.

همیشه وام‌دار محبت مردم هستم

این روزها متاسفانه حال مادربزرگ عزیزم خوب نیست و به دلیل بیماری در بیمارستان بستری هستند، دیروز که برای عیادت به بیمارستان رفته بودم خانم میانسالی به اتاق آمد و من را شناخت و لطف کرد و خواست که با هم در راهرو عکسی به یادگار بیندازیم. همین که وارد راهروی بیمارستان شدم، دیدم جمعیت زیادی برای دیدن من در راهرو جمع شده‌اند، اینها واقعا لطف خدا و محبت مردم است که معقتدم اگر نباشند ما هم نیستیم و همیشه وام‌دار محبت‌های این مردم عزیز و دوست‌داشتنی‌ام.

من و ستایش

نمی‌شود گفت که من و ستایش شبیه هم هستیم اما به هرحال برخی از خصلت‌های من در ستایش دیده می‌شود اما این‌طور نیست که بگویم من خودم را بازی کردم. ستایش بعضی اوقات یک کارهایی انجام می‌دهد که قطعا اگر من (نرگس) جای او بودم هیچ وقت آن کارها را انجام نمی‌دادم. البته برخی از ویژگی‌هایش هم بی‌شباهت به من نیست، مثل مهربانی، صبوری و… . یکی از مواردی که وجود داشت این بود که ستایش هم‌نسل من نبود و برای رسیدن به این شخصیت باید حال و هوای بیست سال پیش را درک می‌کردم و با آن روزگار کمی آشنا می‌شدم.

یک‌سال مقابل دوربین بودم

من هشت ماه بعد از آغاز پروژه، جلوی دروبین آقای سلطانی رفتم و همین موضوع باعث شد کمی جو برای‌مان سنگین باشد اما گروه این‌قدر صمیمی و خوب برخورد کرد که سختی‌های کار برایم آسان شد. من تقریبا یک سال مداوم سرکار بودم اما سختی کار برایم لذت‌بخش بود چون به نتیجه آن امیدوار بودم و برای دیدن کار لحظه شماری می‌کردم.

فیلمی را می‌پسندم که بفروشد…

به نظرم نمی‌شود سینمای هنری و سینمای تجاری را از هم جدا کرد چون این دو سینما به نوعی مکمل یکدیگرند و من به عنوان یک بازیگر اگر توانایی این را داشته باشم که در یک کار تجاری یک تعداد تماشاگر و مخاطب جذب کنم و حالا بتوانم با بازی در یک فیلم هنری آن مخاطب و تماشاگر را باخود برای دیدن فیلم هنری به سینما بکشانم یا به عبارتی دیگر برای دیدن فیلم هنری که به نظرمن، حرف‌ها و مفاهیم خیلی بیشتری را به مخاطب منتقل می‌کند و به نوعی پل ارتباط شوی فکر می‌کنم و وظیفه‌ام را انجام داده‌ام. در مجموع به شخصه فیلم خوبی را می‌پسندم که بفروشد. چون فکر می‌کنم یک کارگردان فیلمی را می‌سازد که تماشاگر آن را ببیند. به نظر من اگر دست اندرکاران اصلی سینما بتوانند فیلمی را تولید کنند که در ضمن داشتن مفاهیم خوب، تمام معیارهای یک فیلم هنری و شاخص‌های فروش را نیز رعایت کرده باشد، سینمای آرمانی به وجود می‌آید.

دوست دارم بازیگر خوبی باشم

دوست دارم مردم من را به عنوان یک بازیگر خوب بشناسند و حداقل وقتی بعد از چند سال خودم به یاد کارهایم افتادم و کارنامه کاری‌ام را مرور کردم از کارهایم لذت ببرم و به رزومه‌ام افتخار کنم. برایم مهم نیست که به عنوان بازیگر سینما شناخته شوم یا بازیگر تئاتر یا تلویزیون، هرجا که کار خوب باشد اولویت من است و ترجیح می‌دهم فقط به خود بازیگری فکر کنم نه به مدیوم آن. البته این را کتمان نمی‌کنم که من هم مثل خیلی از بازیگران دیگر دوست دارم روزی صاحب سیمرغ فجر شوم یا با کارگردان‌های بزرگی مثل اصغر فرهادی، داریوش مهرجویی، حسن فتحی و… کار کنم.

کلیشه شدن هرگز

اگر دخترهای آن دوره را با دخترهای هم نسل خودمان مقایسه کنیم می‌بینیم که ستایش مطابق با نسل خودش پیش می‌رود و زیاد هم مثبت نیست. دخترهای آن موقع همین‌طور مطیع و حرف گوش کن و البته صبور بودند، برعکس من و هم نسل‌های من (خنده). اما در مجموع دوست ندارم در نقش‌های مثبت کلیشه شوم و به همین دلیل در همین مدت چند کار که نقش‌های مثبت داشت را رد کرده‌ام تا کلیشه نشوم. همه آدم‌ها خاکستری‌اند، کسی مطلقا سیاه یا مطلقا سفید نیست.

نرگس؛ تنها دوست من

من از بین کارهای منزل فقط آشپزی را دوست دارم و هر وقت که بتوانم به مادرم در این زمینه کمک می‌کنم.

مادر نرگس می‌گوید: من از نرگس در مورد کارهای خانه راضی‌ام. نرگس از کودکی تنها دوست من بوده و هست و همیشه در کنار من حضور داشته، البته این چند ساله به دلیل مشغله کاری کمی در کارهای منزل تنبل شده که آن را هم می‌گذاریم به حساب مشغله کاری‌اش (خنده).

مادر؛ بهترین نعمت خدا

مادر، عزیزترین و بهترین نعمتی است که خداوند به هر بنده‌اش مرحمت می‌نماید، برای من هم عزیزترین موجود روی زمین مادرم است و با تمام وجود دوستش دارم. بعد مادرش را بغل می‌کند و مقابل دوربین ماهنامه «خانه آرمانی» می‌ایستد.

عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 754
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 754
hellboy
18:9
چهار شنبه 16 اسفند 1391

www.roodebor.com

افسانه پاکرو متولد ۴ اردیبهشت ۱۳۶۱ در تهران است ،یک خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود دارد ،مجرد است ،فوق دیپلم گرافیک دارد ،آرام و کم حرف است ،عاشق بازیگری است و از شهرت بیزار است و بازیگری را فقط به خاطر اینکه بتواند نقش یک انسان متفاوت با خود را بازی کند دوست دارد ،بعد از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای بازی در فیلم محکومین بهشت در سال ۸۳ انتخاب شد و بعد از آن برای بازی در سریال رسم عاشقی دعوت شد و شهرت خود را در این سریال به دست آورد، از جمله فعالیتهای هنری اش عبارتند از:محکومین بهشت ،پیدا و پنهان ،رسم عاشقی ،رویای خیس ،محاکمه ،زندگی شیرین ،شیر و عسل و……

مصاحبه ها:
مصاحبه ۱

این مصاحبه مربوط به زمان بعد از پخش سریال رسم عاشقی می شود.

خانم پاکرو ،به نظر کمی خجالتی میرسید؟

 

البته خجالتی که نیستم ولی کمتر حرف می زنم ،خیلی شیطنت نمی کنم و معمولا سرم به کار خودم گرم است.

خب فکر میکنید این خصیصه با شغلی که انتخاب کردید هم خوانی دارد؟

شغل ما مگر چگونه است (می خندد) البته وقتی نقشی به من بدهند که مثل طوبی شیطان و حاضر جواب باشد مجبورم خودم را به او نزدیک کنم و اصلا باید خودم را فراموش کنم ،آن وقت است که هنرم را نشان داده ام و می توانم بگویم بازیگرم ،البته این بستگی به موقعیتی دارد که در این زمینه کسب میکنم.

چطور شد که برای نقش طوبی انتخاب شدید؟

سر فیلمبرداری یک فیلم سینمایی به نام محکومین بهشت بودم و کار تقریبا در مراحل پایانی بود که آقای سلطانی از من خواستند که برای نقش طوبی به دفتر ایشان بروم و تست بدهم و با توجه به فیزیک و چهره ام که به یک دختر ۱۶ ساله شباهت داشت بعد از گرفتن تست انتخاب شدم و باتوجه به فشردگی کار فردای همان روز جلوی دوربین رفتم.

تستی که آقای سلطانی از شما گرفتند به چه نحوی صورت گرفت ؟

از من خواستند سکانسهای حسی که انتخاب کرده بودند را اجرا کنم

از اینکه با بازیگران حرفه ای  و پیشکسوت همبازی بودید نگرانی نداشتید ؟

تا جایی که یادم می آید فقط خشحال و ذوق زده بودم البته از آن بابت که نتوانم نقش را آنطوری که باید ایفا کنم کمی میترسیدم که آن هم برای یک بازیگر طبیعی است.

با توجه به تجربه کمی که داشتید کار با یک کارگردان موفق و سخت گیر تلویزیونی سخت نبود ؟

اتفاقا من خیلی نگران این موضوع بودم اما آقای سلطانی آنقدر خوش اخلاق و مهربان بودند که سختیهای کار به چشم نمی آمد ومن جلوی دوربین ایشان خیلی راحت بودم و این در باور کردن نقشم خیلی موثر بود.

نقش اکتیو طوبی هیچ تاثیری روی کاراکتر آرام و مظلوم شما نداشت ؟

مدتی که مشغول فیلمبرداری سریال بودیم من واقعا خودم نبودم و تمام حرکاتم حتی در منزل مثل طوبی شده بود ،اما سریال که تمام شد دوباره همانی شدم که بودم!(با خنده)

سیت و سماخی یعنی چه ؟

فکر میکنم یعنی سرخ و سفید و بانمک!

برخورد مردم بعد از این کار چطور بود ؟

عالی بود ،همه به من لطف داشتند ،البته به من که نه ،طوبی را خیلی دوست داشتند و این برای من بسیار ارزشمند بود و انگیزه ای برای ادامه راه…

نگفتید که چطور شد که بازیگر شدید ؟

خب شما نپرسیدید..من در ۱۴ سالگی قرار بود وارد این عرصه شوم اما قست نشد ،در واقع به خاطر درس و مشق ،خودم و خانواده ام خیلی با این کار موافق نبودیم ،بعد از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای فیلم محکومین بهشت و بعد از آن سریال رسم عاشقی انتخاب شدم که فکر می کنم این هم خواست خدا بود وگرنه خودم اصلا فکرش را نمی کردم که بتوانم به این زودی به نتیجه برسم از این به بعد هم خودم را دست خدا سپردم البته تمام تلاشم را می کنم تا بتوانم در این راه صاحب سبک و با تجربه ای موفق باشم اما می دانم که اگر او نخواهد اصرار من بی مورد و بی نتیجه است.

عاشق بازیگری هستید ؟

بله ،با تمام وجود این کار را دوست دارم اما اگر روزی دیگر بازی نکنم خیلی ناراحت نمی شوم چون می دانم به صلاحم بوده و خواست خداوند بوده.

شهرت چقدر برایتان لذت بخش بوده ؟

از شهرت بیزارم ،این را بدون اغراق می گویم . من واقعا به خاطر حس شهرت طلبی به سراغ این حرفه نیامدم.

پس در این عرصه به دنبال چه چیزی هستید ؟

فقط این که بنوانم در نقش یک آدم بیگانه با خودم زندگی و حسو حال آنها را جلوی دوربین تجربه کنم برایم لذت بخش است و بس.

به شانس و اقبال خیلی معتقدید ؟

نه آنقدر که تمام نشریات از زبان من بنویسند :تمام زندگی من شانس است ،که متاسفانه عده ای از نشریات نمی دانم به چه دلیل این کار را کردند ،من نه به شانس و اقبال بلکه به مشیت الهی اعتقاد ویژهای دارم.

اگر روزی بخواهید ازدواج کنید و همسرتان از شما بخواهد این شغل را کنار بگذارید چه می کنید ؟

اصلا به مقوله ازدواج فکر نمی کنم.

به خانه داری علاقه مند هستید ؟

من تمام غذاها را می توانم بپزم اما معمولا مادرم در خانه از من و خواهرم خیلی کمک نمی خواهد.

خانواده ات با شغلی که انتخاب کرده ای مخالف نبوده اند ؟

نه ،در واقع مشوق اصلی من خانواده ام هستند ،البته پدرم اوایل خیلی این شغل را دوست نداشت و دلش می خواست من حرفه ی دیگری را انتخاب کنم اما حالا خیلی هم علاقه مند شده و با شوق کارم را دنبال می کند.

با خواندن و نوشتن هم میانه ای داری ؟

البته خاطراتم را هر روز می نویسم اما خیلی فرصت اینکه بیشتر به آنها بپردازم را ندارم ،مدتی هم به رمان خیلی علاقه مند شده بودم و اکثر آثار دانیال استیل را خوانده ام.

به سفر چقدر علاقه مندید ؟

بر عکس خانواده ام خیلی به سفر علاقه ندارم ،اگر قرار باشد به مسافرت بروم شمال کشور را انتخاب می کنم.

در زندگی بیش از همه برای چه چیزی ارزش و احترام قایل هستید ؟

برای خانواده ام و خواسته های آنها.

بیشتر فرد آینده نگری هستید یا به امروز خیلی فکر می کنید ؟

اتفاقا به آینده خیلی فکر می کنم و تا حدی هم رویایی هستم.

برای جوانان هم سن وسال خودت که دوست دارند وارد این عرصه شوند چه پیامی داری ؟

اینکه اگر این شغل را واقعا به خاطر خودش دوست دارند ،از راه درستش وارد بشوند و مطمئن باشند که به یاری خداوند حتما موفق می شوند.

منبع مصاحبه ۱:مجله راه زندگی ،بهمن ۸۳

مصاحبه ۲

بدون پارتی وارد سینما شدم
تولیدات سینمای ایران برای مقطع سنی نوجوانان ناچیز است.بنابراین بازیگران جوانی که توانایی ایفای این نقش‌ها را داشته باشند ، در این سینما شانس زیادی برای مطرح شدن و درخشیدن ندارند.در همان معدود فیلم‌ها نیز کارگردان‌ها سراغ بازیگرانی می‌روند که قبلا امتحانشان را پس داده باشند.این گونه است که شانس ورود بازیگران جوان کمتر و کمتر می‌شود.
پوران درخشنده یکی از کارگردان‌هایی است که بر خلاف این جریان متعارف، حرکت می‌کند. او در کارنامه‌اش فیلم‌های زیادی را برای مقطع سنی نوجوان به ثبت رسانده است.
پرنده کوچک خوشبختی،‌ عبور از غبار،‌ شمعی در باد، زمان از دست رفته و رویای خیس از جمله فیلم‌هایی هستند که درخشنده با نگاه به مشکلات این قشر سنی جلوی دوربین برده است. محمدرضا غفاری، بازیگر سریال آشپزباشی اولین بازی جدی‌اش را در فیلم رویای خیس‌ ارائه کرد. افسانه پاکرو یکی دیگر از بازیگران فیلم رویای خیس بود که درخشنده ایفای محوری‌ترین نقش را به او سپرده بود. پاکرو پس از این در فیلم‌های دیگری چون محاکمه، شیر و عسل و زندگی شیرین جلوی دوربین رفت. محکومین بهشت، پیدا و پنهان و رسم عاشقی از دیگر فیلم‌هایی هستند که این بازیگر جوان، بازیگری در آنها را تجربه کرده است.
او متولد ?? اردیبهشت ???? تهران و دانش‌آموخته رشته گرافیک است. پاکرو در گفتگو با «نسل سوم» خودش را در ابتدای راه بازیگری می‌داند و با امیدواری درباره آینده حرفه‌ای‌اش صحبت می‌کند. او هم‌اکنون مشغول بازی در سریال مناسبتی ماه رمضان، یعنی «در مسیر زاینده رود» به کارگردانی حسن فتحی است.

از انتخاب شدنت در فیلم رویای خیس تعریف کن.این فیلم اولین کار جدی ات در سینما بود؟

تقریبا بله، اما پیش از آن فیلم سینمایی «محکومین بهشت» و سریال «رسم عاشقی» را بازی کرده بودم. در آن زمان برای نقش نازنین حدود ۵ بازیگر حرفه‌ای برای فیلم رویای خیس نامزد بودند؛ ولی بعد از انجام تست‌های بازیگری من انتخاب شدم. از فیلم‌های ایشان «پرنده کوچک خوشبختی» را دیده بودم و خیلی دوستش داشتم. پوران درخشنده در توضیح نقش به من گفت یک دختر نوجوان است که با پسری آشنا می‌شود و برایش اتفاقاتی می‌افتد که بسیار آموزنده است.

ورودت به دنیای بازیگری چطور اتفاق افتاد؟

من کلاس‌های بازیگری آقای سمندریان را می‌رفتم و همزمان در دانشگاه سوره در رشته نقاشی درس می‌خواندم. نزدیک دانشگاهمان دفتر فیلمسازی بود که تست بازیگری می‌گرفت. برای تست رفتم، کارگردان گفت سن شما برای این فیلم خیلی کم است، البته یک کاری بود که هیچ‌وقت هم ساخته نشد. اما فیلمبردار فیلم سینمایی «محکومین بهشت» مرا از طریق این دفتر برای فیلم خودشان انتخاب کرد. کار پوران درخشنده هم همین طوری بود. یک جای دیگر تست دادم که دستیار پوران درخشنده مرا دیده بود و برای رویای خیس با من تماس گرفت. ولی در کل باید بگویم که من در این سینما بدون پشتوانه و بسختی وارد شدم.

حضور کارگردانی چون «پوران درخشنده‌» چقدر برایت اهمیت داشت؟

در ابتدای ورودم به سینما، این که با چه کارگردانی کار کنم، مهم بود. او فیلم‌های زیادی درباره نوجوان‌ها ساخته‌ و دغدغه‌های این گروه سنی را بخوبی می‌داند.

پوران درخشنده کارگردان قابل اعتمادی است.

فکر می‌کنی پیام فیلم رویای خیس چه بود؟

این بود که دوستی‌های دوران نوجوانی از روی احساس است و هیچ منطقی ندارد.بیشتر آدم‌ها در نوجوانی برایشان اتفاقات ناخوشایندی پیش آمده است که اگر بزرگ‌تر بودند، هیچ‌گاه دچار این مشکلات و تصمیمات نادرست نمی‌شدند.

به نظر تو چرا اسم رویای خیس را برایش انتخاب کرده‌اند؟

چون می‌تواند معناهای زیادی داشته باشد.شاید یعنی آینده‌ای نامعلوم.

خودت هم گرفتار مشکلات شخصیت رویای خیس‌ بودی؟

من احساساتی هستم، اما سعی می‌کنم منطقم بر احساسم حاکم باشد. اگر به جای نازنین بودم فرار نمی‌کردم. جالب است که تا حالا ۵ بار نقش یک دختر فراری را بازی کرده‌ام. در فیلم محاکمه ایرج قادری با پسری که دوست داشتم فرارمی‌کنم. در فیلم «پیدا و پنهان» حمید لبخنده، با نامزدم فرار می‌کنم. در فیلم سینمایی محکومین بهشت به خاطر اجازه نداشتن برای درس خواندن فرار کردم. در تمام این فیلم‌ها نقش دخترهای نوجوانی را داشتم که فقط از روی احساسات عمل می‌کردند.

یادت می‌آید اولین بار که جلوی دوربین رفتی چه حسی داشتی؟

فیلم محکومین بهشت بود. اتفاقا سخت‌ترین سکانسش هم بود. من نقش یک دختر قالیباف را بازی می‌کردم. پدرش می‌آمد مدرسه و جلوی چشم بچه‌ها او را از مدرسه می‌برد، چرا که پدرش نمی‌خواست این دختر درس بخواند. در راه دخترش را روی زمین می‌کشید. این فیلم با این صحنه کلید خورد. وقتی رفتم جلوی دوربین هیچ استرسی نداشتم شاید حالا هنگام انتخاب نقش‌هایم نگران باشم ولی آن زمان واقعا هیچ ترسی نداشتم. روز اول کلید خوردن سریال رسم عاشقی آقای ضرغامی برای بازدید آمد و همه رسانه‌ها هم برای تهیه گزارش آمده بودند. من نقش یک دختر شهرستانی را بازی می‌کردم و تنها بازیگری بودم که روز اول بازی داشتم، ولی آن روز هم ترسی نداشتم. از آقای ضرغامی خاطره خوبی دارم. سن من کم بود و تازه وارد بازیگری شده بودم. خوشامد گویی ایشان با رویی گشاده، به من دلگرمی داد.

رشته‌هایی که در آن تحصیل کرده‌ای، خیلی متنوع بوده‌اند، چرا؟

من چند بار تغییر رشته داده‌ام. در هنرستان رشته گرافیک و در دانشگاه نقاشی خواندم. بعد از آن‌که رشته نقاشی را به پایان رساندم یک‌بار دیگر در پیش دانشگاهی در رشته تجربی شرکت کردم و سال بعد در کنکور پزشکی قبول شدم، اما نرفتم. آن موقع سر فیلم محاکمه ایرج قادری بودم که خبر قبولی‌ام آمد. برای این‌که پزشکی قبول بشوم خیلی زحمت کشیدم. وقتی خبر قبولی‌ام را شنیدم هم خوشحال شدم هم ناراحت. واقعا باید انتخاب می‌کردم. اگر الان آن زمان تکرار بشود، سینما و پزشکی را با هم انتخاب می‌کنم.
همچنین در انجمن سینمای جوان، دوره‌های کارگردانی را گذرانده‌ام.

‌انگیزه‌ات خیلی قوی بود که تصمیم گرفتی رشته پزشکی را فراموش کنی؟

بله. من تازه وارد سینما شده بودم. خیلی سخت وارد شده بودم و در آن زمان نمی‌خواستم براحتی از دستش بدهم.

‌پدر و مادرت با این تصمیمت مخالفت نکردند؟

آن موقع تصمیم داشتم در سینما بمانم. پدر و مادرم می‌دانستند که من تصمیم درستی خواهم گرفت و به همین دلیل مخالفت نکردند.

بعضی وقت‌ها فیلم‌هایی را انتخاب کرده‌ای که مورد تایید منتقدان نبوده‌ است. مثل فیلم‌های زندگی شیرین یا شیر و عسل. تو که می‌توانی در فیلم خوبی چون رویای خیس‌بازی کنی، چرا سراغ این جور فیلم‌های به اصطلاح پیش پا افتاده می‌روی؟

متاسفانه فیلم رویای خیس در بخش رقابتی جشنواره فجر شرکت نکرد. من شنیدم یکی از داوران گفته بود اگر این فیلم در جشنواره حضور داشت، افسانه پاکرو را نامزد می‌کردیم. اگر فیلم به جشنواره می‌رفت، خیلی دیده می‌شد. به هر حال رویای خیس اکران خوبی داشت.

من به فیلم‌هایم فقط به‌عنوان یک تجربه نگاه می‌کنم. مدتی به خاطر همین چیزها سر کار نرفتم. انتظارم بسیار بالا بود و پیشنهادهایی که می‌شد در حد انتظارم نبود.

متاسفانه سینمای ما طوری شده که تو فقط باید جلوی چشم باشی. مهم نیست که چه کاری داری انجام می‌دهی؛ مهم این است که فقط باشی. البته من خیلی از کارها را رد کردم، چون تا زمانی که چهره‌ام اجازه بازی در نقش دختران نوجوان را به من بدهد، به هیچ عنوان نقش زن‌های ازدواج کرده و بچه دار و سن بالا را نمی‌پذیرم. چون سن چیزی نیست که به عقب برگردد.

نمی‌خواهم به «شیر و عسل» توهین بشود. چون به هر حال این فیلم هم مخاطبان خاص خودش را دارد. البته در مورد این فیلم باید بگویم که شخصا وقتی فیلم را درسینما دیدم کمی با آنچه فکر می‌کردم متفاوت بود. به نظرم شاید عشق پر رنگ‌تری بین دو شخصیت داستان باید می‌بود تا قصه جذاب‌تری اتفاق می‌افتاد؛ چیزی که بعد از دیدن فیلم احساس نکردم. به هر حال با توجه به مساله گیشه، خودم را توجیه کردم که در این فیلم بازی کنم و حالا به عنوان یک تجربه در کارنامه خود به آن نگاه می‌کنم.

فیلم ایده‌آل از نظر تو چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

من فیلم ایده‌آلم را خواهم ساخت، آن وقت می‌بینید چه جور فیلمی است. نمی‌توانم چیز بیشتری در این‌باره بگویم، ولی واقعا تاکنون فیلمی که بسیار دوست داشته باشم در آن بازی کنم، برایم پیش نیامده است. در حال حاضر دلیل اصلی علاقه‌ام به کارگردانی این است که می‌بینم نقش‌هایی را که دوست دارم بازی کنم، ساخته نمی‌شود. متاسفانه در طول یک سال بیشتر از چند فیلم خوب ساخته نمی‌شود. همه اینها به من انگیزه می‌دهد که فیلمنامه بنویسم و آنها را جلوی دوربین ببرم.

به کارگردانی بیشتر علاقه داری یا بازیگری؟

اولش علاقه‌ام به بازیگری بود. همزمان با فیلم، رویای خیس بود که دیدم خیلی به کارگردانی علاقه دارم. من از بچگی با کارهای‌‌ هنری مثل نقاشی و گرافیک و… سر و کار داشتم.

بازیگری و کارگردانی قابل مقایسه نیستند. کارگردانی خیلی سخت‌تر است. یک بازیگر باید به فکر نقش خود باشد، ولی کارگردان باید به فکر همه چیز باشد. اصلا وظایف کارگردانی و بازیگری با هم قابل مقایسه نیست. یک بازیگر در قبال قاب دوربین، نور، و صدا و… وظیفه‌ای ندارد اینها وظایف کارگردان است که با تدبیر بالا و هوشمندی می‌تواند یک اثر زیبا خلق کند.

نمی‌خواهم به کسی توهین کنم. اما کارگردانانی هستند که جای درست دوربین را نمی‌دانند. اینها دستیار خوب می‌گیرند تا برایشان دکوپاژ کند و این اصلا درست نیست. منشی صحنه به من می‌گوید تو راکوردت را خوب حفظ می‌کنی. چون در دوره‌های آموزشی کارگردانی و در فیلم‌های کوتاهی که ساختم، این چیزها را یاد گرفته‌ام. در مجموع کارگردانی را خیلی بیشتر از بازیگری دوست دارم. در کارگردانی همه چیز آن‌طور که باب میل توست، پیش می‌رود.

تجربه عملی کارگردانی هم داشته‌ای؟

فیلم کوتاه در ژانر کودک ساخته‌ام. در یکی از آنها خودم هم بازی کردم. البته این فیلم‌ها را فعلا جایی نفرستادم. ۲ تا فیلمنامه بلند هم نوشته‌ام.

از سریال در «مسیر زاینده رود» تعریف کن. پیش‌بینی می‌شود این سریال هم مثل میوه ممنوعه در ماه رمضان بینندگان زیادی داشته باشد.

در این سریال نقش یک دختر فقیر را بازی می‌کنم. فکر می‌کنم این کار دیده بشود. بجز آقای فتحی و نویسندگی آقای نادری، حضور آقای عفیفه هم برای من خیلی مهم بود، چون قبلا در سریال رسم عاشقی با ایشان کاملا آشنا شده بودم. با این‌که فقط چند قسمت از فیلمنامه نوشته شده بود، ولی من با اعتماد به آقای عفیفه و آقای فتحی بازی در این کار را قبول کردم. حالا در زمان کار می‌بینم که آقای فتحی از آن کارگردانانی است که بازیگر با او راحت‌تر کار می‌کند.

بین ۲ رسانه تلویزیون و سینما کدام را بیشتر ترجیح می‌دهی؟

من سینما را ترجیح می‌دهم.

فکر می‌کنی اوج موفقیت در بازیگری چه نقطه‌ای باشد؟

الان اصلا به این چیزها فکر نمی‌کنم و فقط کارگردانی خیلی برایم مهم است. بازیگری یک سنی دارد؛ اما کارگردانی محدودیتی ندارد. بازیگر می‌تواند در سن بالا کار کند اما احتمالش کم است. به هر حال چهره آدم عوض می‌شود. متاسفانه احتمال انزوای بازیگر بعد از پا به سن گذاشتن خیلی زیاد است.

خیلی‌ها وقتی با تو برخورد می‌کنند، سوالشان این است که چطور می‌شود بازیگر شد. به این سوال چه جوابی می‌دهی؟

بازیگری شغلی است که همه دوست دارند آن را تجربه کنند. اما واقعیتش را بخواهید بازیگری آش دهان‌سوزی نیست. بازیگری، تو را خیلی محدود می‌کند. شاید زندگی‌ات را به هم بریزد. تو نمی‌توانی زندگی عادی‌ خود را داشته باشی.

من خیلی از کارها را دوست دارم انجام بدهم. اما به خاطر بازیگری وقت نمی‌کنم و وقتی پیر شوم ممکن است حسرت بخورم که چرا رشته پزشکی را ادامه ندادم.

تعریف تو از ستاره سینما چیست؟

بحث ستاره‌ها الان خیلی داغ است. به نظر من در ایران ستاره نداریم. ستاره کسی است که همه مردم دنیا او را بشناسد. ستاره واقعا باید چهره و اخلاق داشته باشد. نمی‌شود یک نفر ستاره باشد و در خیابان هیچ‌کس را تحویل نگیرد یا اخلاق نداشته باشد، چون ما همیشه انتظار یک انسان بی‌عیب و نقص را از آدم‌های معروف داریم. برای خودم پیش آمده که از طرفداری فلان بازیگر یا حتی کارگردان بعد از دیدن اخلاق و رفتاری که انتظارش را از او نداشتم، منصرف شده‌ام.

ورود به سینما چه تاثیری روی شخصیتت گذاشت؟

من از بچگی خیلی شیطون بودم. با ورودم به سینما شخصیت شاد و پر جنب و جوش من آرام‌تر شد. الان هر کس مرا می‌بیند می‌گوید تو چقدر آرام و مظلومی. نمی‌دانم شاید چون انرژی‌ام در سینما تخلیه می‌شود.

در حال حاضر مشغول بازی در چه کارهایی هستی؟

همزمان در سریال «در مسیر زاینده رود» حسن فتحی بازی می‌کنم و فیلم سینمایی «چشم» به کارگردانی جمیل رستمی.

سینمای ایران دچار فقر ستاره است

بارها این جمله را شنیده‌ایم که می‌گویند .«سینمای ایران دچار فقر ستاره است.» یعنی در سینمای ما فیلم‌هایی ساخته می‌شوند که دایره بازیگرانشان تنگ و محدود است و از چند نام تکراری فراتر نمی‌رود.

بخشی از این مشکل به تهیه‌کنندگان برمی گردد. تهیه‌کننده بخش خصوصی نمی‌تواند ریسک کند و بازیگر ناشناخته بیاورد. نتیجه‌اش این می‌شود که هنرجویان بازیگری باید سال‌ها و سال‌ها پشت درهای بسته بمانند یا این که در کارهایی حضور یابند که اکران مناسبی ندارند و زود فراموش می‌شوند. در این میان کارگردان‌های کمی هستند که از آنها در فیلم‌هایشان استفاده می‌کنند.

رسول صدرعاملی یکی از این کارگردان‌هاست. او در سه‌گانه‌اش یعنی «دختری با کفش‌های کتانی»، «من ترانه پانزده سال دارم» و «دیشب باباتو دیدم آیدا» سراغ استعدادهای جدید رفت.

بیشتر بازیگران دختر نوجوان سه‌گانه‌ این کارگردان، آینده درخشانی داشته‌اند. پگاه آهنگرانی و ترانه علیدوستی تاکنون جوایز معتبری را در جشنواره‌های داخلی و خارجی دریافت کرده‌اند.

صدر عاملی، بازیگر نقش ترانه را از میان هنرجویان کارگاه بازیگری امین تارخ انتخاب کرد. بعد‌ها ترانه علیدوستی انتخاب شدنش را خطرپذیری بزرگی از طرف کارگردان خواند و گفت‌: «اگر خودم کارگردان بودم، نمی‌توانستم به یک چهره ناشناخته اعتماد کنم.»

صوفی کیانی و خاطره اسدی دیگر بازیگران معرفی شده توسط صدرعاملی هستند که پس از بازی در فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا» پیشنهادهای خوبی داشتند.

استعدادهای جدید باید به سینمای ایران معرفی شوند وگرنه در چرخه تکرار می‌افتیم که نتیجه‌اش اکران فیلم‌های یکنواخت و شبیه هم است. ستاره‌های حرفه‌ای حاضر نیستند هر نقشی را بازی کنند. چون ممکن است به شأن اجتماعی‌ آنها لطمه بخورد. اما بازیگران تازه کار هم انگیزه بیشتری دارند و هم هنگام پذیرفتن نقش انعطاف بیشتری از خودشان نشان می‌دهند.

 

عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 570
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 570
hellboy
18:8
چهار شنبه 16 اسفند 1391

www.roodebor.com

در دبیرستان دلگشای تهران تحصیل کرده است.

دوران مدرسه شاگرد خوبی بود
برادر بزرگترش در ادبیات و موسیقی فعال است و در ایران زندگی می کند.
دو برادر دیگرش سالهاست ساکن سوئد هستند.
دروس زیست شناسی و ادبیاتش فوق العاده خوب بودند.
گاهی معلم ادبیاتش کلاس را در اختیار او می گذاشت و می رفت.

سال ۱۳۴۰ متولد شد.

 

محل تولدش میدان بروجردی واقع در تهران است.
در خانواده ای متوسط به دنیا آمد.
در کودکی بسیار دمدمی مزاج بود.
یکی از آرزوهایش این بود که زیست شناس شود.
بر عکس ساخته هایش بیشتر به آثار جدی در فیلم سازی علاقه دارد.
شروع کار طنز وی بسیار اتفاقی بود و علی عمرانی در واقع پیشنهاد همکاری
در نوروز ۷۲ را به او می دهد.
سال ۱۳۶۲ در نمایش هملت بازی کرد.
در یک مجموعه تلویزیونی با خانم ثریا قاسمی کار کرده است.
چند کار مذهبی در تلویزیون انجام داده بود.
سال ۶۵ وارد دانشگاه می شود ولی تحصیل را نیمه کاره رها می کند.
در دوران سربازی عازم جبهه شده و در عملیات های مرصاد و حلبچه هم جنگیده است.
او می خواست نقاش شود ولی استعدادش را نداشت.
از صدای خودش لذت می برد.
معتقد است بیش از انکه شاد باشد آدم غمگینی است.
علاقه مند به کارگردانی سینما است.
از شلوغی به سرعت خسته می شود.
از ویژگی های بازیگری اش مستقیم به دوربین خیره شدن است.
دارای دو فرزند است.
معتقد است که شهرت سرطان است.
پرواز شب اولین جرقه کارگردانی او در کار طنز است.
با کارگردانی و بازی در ساعت خوش معروف شد.
متاسفانه حواشی ساعت خوش باعث شد تا سه سال ممنوع الفعالیت شود.
قرار بود در دو فیلم مسعود کیمیایی با عناوین «ضیافت»و«سلطان»
بازی کند که به علت ممنوع الفعالیت بودن میسر نشد.
با جنگ نوروز دوباره به تلویزیون بازگشت.
اولین کنسرت رسمی وی در بهمن ماه ۱۳۸۳ در تهران اجرا شد.
سال ۸۳ برنده جایزه طوطی طلایی بهترین بازیگر برای نمایش «خرگوش»
شد.
سال ۸۴ بهترین کارگردان طنز از سوی شبکه ۳ انتخاب شد.
سال ۸۲ برای فیلم سینمایی «همنفس»آواز خواند.
به تازگی خواننده تیتراژ مجموعه های خودش است
انتخاب تصنیف قدیمی مجموعه باغ مظفر را به علت علاقه اش به««شجریان»»
انجام داد که پیشتر این تصنیف را اجرا کرده بود.
جالب است بدانید که شقایق دهقان سر صحنه پاورچین با مهراب قاسم خانی
آشنا شد و با هم ازدواج کردند. در حال حاضر صاحب دختری کوچک به نام
نیروانا می باشد. مهراب قاسم خانی از جمله نویسندگان مجموعه طنز های مدیری است…

 

 

زندگی نامه مهران مدیری

مهران مدیری متولد دهه ۴۰ در تهران است. او که در خانواده ای هنردوست به دنیا آمده بود فعالیتهای هنری خود را از نخستین سالهای نوجوانی شروع کرد و تا قبل از ورود به رشته تئاتر در دانشگاه،در چندین اثر نمایشی به عنوان بازیگر شرکت نمود.

تحصیلات آکادمیک او در رشته «تئاتر» ،به دلیل حضور او در جبهه های جنگ، ناتمام ماند اما عشق او به هنرهای نمایشی ،بار دیگر او را به عرصه نمایش در تئاتر و رادیو کشانید. او تا سال ۱۳۷۲ با نمایشهای زیادی چون: شوخی، تلگراف، آرسنال، پانسیون، سیمرغ،
هملت، کیسه بوکس و … روی صحنه رفت. و در این دوران با
بسیاری از بزرگان تئاتر کشور چون «قطب الدین صادقی» و «میکائیل
شهرستانی» همکار شد.

وی همچنین در این دوران به عنوان بازیگر در نمایشهای رادیویی «قصه های شب» نیزحضور یافت. مدیری در سالهای آغازین دهه ۸۰، نخستین تجربه حضور خود را در برنامه های مذهبی تلویزیون تجربه کرد تا آنکه بر حسب اتفاق، وارد وادی «طنز نمایشی» در تلویزیون گردید. او که تا پیش از آن تنها یک اثر کمدی نمایشی بنام«پانسیون» را روی صحنه داشت، با نخستین جرقه های نبوغ و ابتکار خود در زمینه کمدی در مجموعه های تلویزیونی «نوروز۷۲» -در سمت بازیگرـ و «پرواز۵۷» -به عنوان بازیگر و کارگردان- که دربهار و زمستان ۱۳۷۲، روی آنتن رفته بود به عنوان یک بازیگر کمدی خوش درخشید. چنان که یک سال بعد در مقام کارگردانی مجموعه طنز «ساعت خوش» توانست اثری ماندگار را در ژانر کمدی تلویزیونی به نام خود به ثبت برساند. «ساعت خوش» نخستین مجموعه آیتمی طنز در طول تاریخ تلویزیون ایران بود و حواشی این برنامه پربیننده چنان دست و پاگیر دست اندرکاران آن شد که تا سه سال امکان فعالیت مجدد تصویری را از آنان گرفت. مهران مدیری که به سبب این محرومیت سه اله، امکان بازی در فیلمهای مطرح «ضیافت» و «سلطان» مسعود کیمیایی را از دست داده بود، در نوروز ۷۷ همزمان با اکران فیلم سینمایی «دیدار» -که در آن در سمت بازیگر حضور یافته بود- و نیز پخش برنامه طنز «نوروز ۷۷» بار
دیگر به صحنه نمایش بازگشت. او چند ماه بعد با ساختن مجموعهطنز «جنگ ۷۷» که آغاز دوباره دوران شهرت و محبوبیت او را نوید می داد، بار دیگر با ساختار شکنی در این ژانر از برنامه های تلویزیونی به نوع جدیدی از سبک نمایش کمدی رسید که مبتنی برداستان گویی بود.
کارگردانی مجموعه های: ببخشید شما(۱۳۷۸)،پلاک ۱۴ (۱۳۷۹-۱۳۷۸) ،نودشب (۱۳۷۹) و طنز ۸۰ (نوروز۸۰)، بازی در یک سریال تلویزیونی بنام «دردسروالدین» (۱۳۸۰) و بازیگری و بازیگردانی فیلم سینمایی «توکیو بدون توقف»، که به نوعی ادامه روندتکمیلی تجربه های هنری او محسوب می شد، وی را به چنان پختگی و تجربه رسانیده بود تا بار دیگر اتفاق جدیدی را در عرصه کمدی نمایشی ایران به ثبت برساند.

در سال ۸۱، او به همراه همکار نویسنده اش «پیمان قاسم خانی»، قومی را خلق کردند بنام «برره»، اهل ناکجاآبادی به همین نام .

«پاورچین» با طرح معضلات فرهنگی و بیماری های اخلاقی ساکنان روستای خیالی«برره»، رذایل اخلاقی اجتماع و سنتهای غلط مردم آنرا چنان بی رحمانه به نقد کشید که این مجموعه را بزرگترین اتفاق نمایشی در تاریخ تلویزیون ایران لقب داد و این تازه آغاز ماجرا بود.

در حالی که مجموعه تلویزیونی «نقطه چین» آنچنان که شایسته ی مدیری و همکارانش بود مطرح نشد و مجموعه داستانی «جایزه بزرگ» نیز با وجود پربیننده بودن، در حد و اندازه های مدیری از آب در نیامد، او به گذشته ی برره سفر کرد تا داستان هایی جدید را درفضای ۵۰ سال قبل ایران روایت کند.
«شبهای برره» که در سال ۸۴ ساخته شد و به روی آنتن رفت، جایگاهی بود تا حرفهای در گلو مانده جامعه به زبان بیاید. از دردها،مشکلات و ناهنجاری های فرهنگی مردم ایران که سالها در قالب سنت ها و آداب و رسوم غلط و بی ریشه دامنگیر آنان شده بود.

مدیری و گروهش در طی چند ماه سختی ها و ناهمواری های زیادی را تحمل کردند و از زیر تیغ تیز بی مهری ها، کوته فکری ها، انتقادهای تند و شایعات بی اساس گذشتند تا «شبهای برره» بار خود را سالم به مقصد برساند … و «برره» ماندگار شد…

مهران مدیری در کنار علاقمندی هایش به هنر نمایش و کارگردانی و تلاشی که برای رسید به جایگاه کنونی اش کرده است همواره به عالم موسیقی نیز عشق و ارادت خاصی داشته است. او با انتشار نخستین آلبوم موسیقی اش در سال ۷۹، در مقام خواننده و نیز در نخستین کنسرت رسمی خود که در بهمن ماه ۱۳۸۳ در تهران اجرا کرد، با انتخاب هوشمندانه ملودی ها، تصنیف ها و صدای دلنشینی که از سوی شنوندگان آثارش مقبول افتاده بود، ثابت کرد که موسیقی را خوب می شناسد و نیز سلیقه مردم هنردوست ایران را !

 

عشق1377 را محبوب کنید
 
تعداد بازدید از این مطلب: 597
موضوعات مرتبط: , ,
بازدید : 597

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود